ساده از دست ندادم دل پر مشغله را تا تو پرسیدی و مجبور شدم مسئله را عشق آن هم وسط نفرت و باروت و تفنگ دانه انداخت و از شرم ندیدم تله را عشق آن هم وسط نفرت و باروت و تفنگ دانه انداخت و از شرم دانه انداخت و از شرم دانه انداخت و از شرم ندیدم تله را دهه شصتی دیوانه ی یک بار عاشق خواست تا خرج کند آن کوپن باطله را من برادر شده بودم و برادر باید وقت دیدار رعایت بکند فاصله را و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم با تو برگشتم و مجبور شدم قافله را عشق گاهی سبب گم شدن خاطره هاست خواستم باز کنم با تو سر این گله را دهه شصتی دیوانه ی یک بار عاشق خواست تا خرج کند آن کوپن باطله را من برادر شده بودم و برادر باید وقت دیدار رعایت بکند فاصله را
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.